هر چیز که بخواهید
گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسیم بود؛ طوفان تو آن را از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خداوند فرمود: ماری در راه لانه ات بود، تو خواب بودی به باد گفتم لانه ات را واژگون کند، انگاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیارند بلاها که از تو بواسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی.
نوشته شده در یکشنبه 88/12/16ساعت
4:1 عصر توسط امیر الهی نظرات ( ) |
Design by : Pichak |